بی تو من در همه ی شهر غریبم
مانع
عاقا زوره؟ خو کمک نمیخاد
میگه قبلن با وقت نزاشتن رو این چیزا تونسته مقاله بنویسه و کاراشو پیش ببره و جایزه بگیره.
امروز ناراحت بود بخاطر من بود
کاش نمونده بودم پیشش ،همش دارم وقتشو می کشم
از فردا ب خودم قول میدم پیشش نمونم ک وقتشو نگیرم
رو تک تک ثانیه هاش حساب باز کرده
یروزی یه بزرگی بهم گفت فضولی تو کار بقیه نکن حتی اگر فکر می کنی به نفعشه
دیگه تموم شد
قول ب خودم ک دیگه این رفتارو ادامه ندم ،تموم شد
دیگه کم رنگ تر میشم ک وقتشو داشته باشه
پیشرفت یا پسرفت؟
وقتی صمیمانه حرف میزنه، زنکار قلبم ب کنار میره و چیزایی ک ناراحتم میکرده دیگه برام مهم نیست.
الان مثه اولا خیلی وابسته ی عاطفیش نیستم
نمیدونم چیه کمتر دوست داشتنشه یا عاقلانه تر دوست داشتنشه؟
حس غریبگی بیشتری باهاش دارم
یکسری فاصله ها رو بیشتر باهاش رعایت می کنم
میخام یک مشاوره خوب پیدا کنم و این احساس و فکرمو باهاش در میون بزارم ک ببینم باید از این حس فاصله بگیرم یا نه؟
شاید مخرب باشه شاید هم نشانه های بلوغ رابطه!
در هر صورت هر چیزی ک هست میخام در جهت مثبت گام بردارم.
فال حافظ بر خلاف فکرم
تعبیر :
جلوی هواهای نفسانی خویش را بگیرید. هر چند که به وصال یار فکر می کنید ولی مطمئن نیستید که او هم مثل شما فکر می کند یا نه. حاضرید سر و جان خودتان را فدای یار کنید و گاهی هم از سربی قراری می خواهید دل به دریا زده و همه چیز را به او بگوئید. کمی صبر کنید دست تقدیر همه چیز را بر وفق مرادتان درست می کند.
وسواس فکری
از پنهون کاری متنفرم ولی اون دوست داره
اگ اینه باشه
نه اینکه بخام مثه خودش باشم
هر روز باهاش غریبه تر میشم
فک کنم اینطوری برا فکر خودم و تمرکزم بهتره
هر چی غریبه تر بشم ازش بیشتر به زندگی تک نفره ام میرسم
بعضی پنهون کاریا مثه خوره میفته به فکر آدم و هزارتا احتمال
راستی امروز میخام ک اون قضیه رو بهش بگم و برای همیشه خلاص کنم این سایه ی ذهنیمو
تا چه پیش آید
بعد گفتنش میدونم نیاز به زمان داره
منم نیاز به سرگرمی ک ازش دور باشم
و یکشنبه شروع روز کاریه منه
و چقدر بابت اینها از خدای یکشنبه ها ممنونم
من یک زنم
پر از احساس
حتی گاه دشمن خودم میشم
اما همیشه دنبال صلحم
فیلم confessions of a shopaholic یجورایی فیلم زندگیه منه
اینکه با گفتن حقیقت چیزایی ک داریم بعد یه مدت سردرگمی می مونن یا نه ؟
میدونی اون داره واسه یکی دیگه کار می کنه ک می تونه خودش اینکارو انجام بده و بالاخره بعد مدتها بهش گفتن به این نتیجه خودش عملا رسید
و من و چیزای اطرافم
من و دوست دختر صمیمی ام
پیش بینی برخوردش
و برخورد اون وقتی حقیقت رو بفهمه
برزخ
اینکه بین گفتن و نگفتن هایی ک بالاخره یجایی باید یا خودم بگم یا خودش بفهمه داره دیوونه ام می کنه.
درستش اینه هر چه زودتر بگم
اما از دست دادنش چ بطور کامل چ بطور ناقص .....
داره روحمو میخوره
مثه لقمه ی جویده هزار بار اومد نوک زبونم و قورتش دادم.
عقلانیش اینه ک باید بدونه
اما حساب کاره دله
بدون نبودنش و یا اینکه قسمتیش دیگه پیشم نباشه ، این چیزیه ک داره می کشه منو
هر روز ک تو چشماش نگاه می کنم و می خندیم ، هر روز این فکر با منه
و این فکر ک هر لحظه داره دیر میشه.
تکه گم شده
امروز اونقد بی حس و حالبودم ک حتی افراد مقابلم ک خیلی سر از کارم در نمیارن هم فهمیدن امروز بی حالم.
ولی اون.....
فقط این جملش تو گوشم زنگ میزنه ک اگر بهت نگفته بودم الان دنبال اهدافم بودم و تو هم دنبال زندگی خودت.
ینی اهدافش تو رتبه خیلی خیلی بالاترن.
ینی آون حرفش ک بهم گفت احساس خطر کردم، کشک.
ینی وقتی بهم گفت تو هم الان دنبال زندگی خودت بودی اینو لحاظ کرده بود ک با یکی دیگه بودم؟!
حتما لحاظ کرده
کسی ک هدفاش اینقد بالاترند ک بزنه احساس منو له کنه، دیگه چ فرقی داره براش.
تو زندگی اش من می تونم باشم، می تونم نباشم.
بودم ک چ بهتر، نبودم هم ک در حد ایکاش.
پوچی احساسمو فرا گرفته.
هنوز قلبمو با یه حفره ی تو خالی حس می کنم.
گر چه ب اینم عادت می کنم
اما درسی شد برام ک دیگه هیچ کسی رو تو زندگیم اولویتش رو حتی از نفس کشیدن بالاتر نبرم.
این منه جدیده.
نه انتقام جو نه ساده.
عاقل تر
کاش بهت نگفته بودم
تو دنیا کسیو ندارم بغیر تو
تویی که همه غرغرامو میشنوی و هنوز خدامی و روزیمو میدی
خدا جون
تو این دنیا فقط دیگه یه مادر دارم
اونو نامهربونش نکن باهام
خداجون امروز بد قلبم شکست خیلی بد
اونقد درد می کنه ک احساس می کنم خورد شده و مچاله شده تو سینه ام
خدا بهت قول میدم دیگه سربار کسی نباشم
حتی مامانم
گم میشم از تو زندگی اونایی ک سنگینیمو حس کردن
جونم دست توعه نه سالیه منتظرم ک بگیریش
فقط تو رو بمولا علی دیگه دلمو نشکونن
عصن احساسمو بگیر ازم
بشم یه آدم کامپیوتری
اگرم نشد کسی ک ادعای عشق می کنه سر راهم نزار
من بی جنبه ام
خدایا بی تو غریبم
کمکم کن
یه بنده ی غرغرو ک سی سال و اندی تحملش کردی
الهام
این الهام هم مرد
When u failed, tried to question of every thing specaily me .
and u know i was the only ur answer
U said to me that what i'd done before was rong
That was the reason of ur faild
What i done ?
Did i want u faild?
No
Did i mention that push u to faild?
No
It's gone now
I mean this part of me
I feal now i have no more part to live
I hope u don't ever miss for this part of me because it's dead now and u want this
Feel a big hole inside of my solt
I feel that i'm alone
I think that u don't wanna me like before and just don't know how to said it to me again
soon or late u said it again to me where there is no more me
I feel empty
And i'm ready to be alone again
I wish i had dead instead of my dady.
Dady i miss u
حضور فیزیکی ممنوع
تموم موهای تنم مدام مور مور میشه و ناخودآگاه اشک تو چشام می آید
باید حضور فیزیکیمو از زندگیش بکشم بیرون
این حضور فیزیکیه اس زجرش میده
فقط دلش میخاد مطمعن باشه که من هستم
حضور معنوی نه فیزیکی
به زبان های مختلف خواست بهم بفهمونه ک یجوری کارام داره جلو پیشرفتشو می گیره
یبار بهم گفت کاش بهت نگفته بودم و الان
الان بهم گفت که وقتی نبودم و وقت واسه چیزایی که مهم نیستند و اصل نیستند ، نمیزاشته موفق بوده.
باشه خیلی کمتر از قبل میشم
مثه روح
بدون جسم
اینطوری حداقل تو فکرش کارامو سرزنش نمی کنه و عصبانی نمیشه و فضای ذهنش برا کاراش خالی می مونه
اما خودم چی ؟
من که به فراموش کردن خودم عادت دارم